علامه حلی،
هر هفته از حله با پای پیاده به سوی کربلا راه می افتاد تا فضیلت زیارت امام حسین(ع) را در شب جمعه درک نماید، آن بزرگوار،طی سفری از حله به کربلا،به محضر نورانی امام عصر(عج)می رسند،امام حضرت را نمی شناسند.در طول مسیر،عصا از دست علامه به زمین می افتد. امام زمان (عج) خم می شوند، عصای علامه را بر می دارند و به دست ایشان می دهند.در همین هنگام سئوالی در ذهن علامه القا می شود و از محضر امام(ع) می پرسد:«آیا در این عصر و زمان که غیبت کبر است ، می توان صاحب عصر را دید یا نه؟» حضرت در پاسخ علامه می فرمایند:«چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن که دست او هم اکنون در دست توست؟!» به محض این که علامه این پاسخ را می شنود، بی اختیار خود را به زمین می اندازد تا پای حضرت را ببوسد که در این هنگام از کثرت شوق مدهوش می شود .
تنکابنی،قصص العلما،ص355.
آخرین نظرات